نتایج جستجو برای عبارت :

آخرین سکانس با هم بودن

بسم او ...
سین تو کانالش نوشته بود ۹۷ رو بنویسید سکانس به سکانس .
منم تصمیم گرفتم که بنویسم.
سکانس۱) میشه آخرین غروب ۹۶ از اتوبوس پیاده شدیم تا یکم هوا بخوریم و بعدش یکم خرید سوغاتی و بعدش هم سفره هفت سینی که پای مزار شهدا چیده شد. ۹۷ شد اولین سال زندگیم که لحظه سال تحویل پیش خانوادم نبودم و چه غمی داشت و چه غربتی ...
ادامه مطلب
سکانس اول:
دیشب دوست مهدی شیرینی پایان خدمتش رو داد و مهدی گفت اپلای کرده بره آمریکا و در ادامه کلی حسرت خورد از فرار نخبه ها و تعریف و تجمید از مزایا و شرایط اونور
سکانس دوم:
بحث کشیده شد به ناسا و اولین خانومی ک رکورد بیشترین حضور در فضا رو زده و مهدی از آرزوی همکاریش با ناسا گفت ضمن تاسف از این که در اونصورت باید دائم اونجا باشه
سکانس سوم:
نگرانی من از تمایل مهدی به مهاجرت دائمی و مطرح کردنش با اون به عنوان موضوع آتی و پیگیری بحث همون موقع توس
 
 
 
 
 
 
 
خبرگذاری های بسیاری در سال ۲۰۱۹ از بازگشت رسمی تعدادی از هنرمندان از خدمت سربازی به دنیای هنر خبر دادند ؛ از جمله از آنها جی چانگ ووک با سریال " ذوبم کن" ، کانگ هانول با سریال " وقتی کاملیا شکوفا می شود " ، لی مین هو با " پادشاه ابدی" که در سال ۲۰۲۰ در حال حاظر در حال پخش است و کیم سوهیون می توان اشاره کرد . 
همانطور که می دانید و گفته شد هنرمندان شروع به کار کردند اما در این بین کیم سوهیون بازیگر کهنه کار کی_ دراما در چه حالی است؟! او می خ
 
آه جین، جین عزیز...می بینی چطور اخلاقیاتی را که بهشان پایبند بودی، نادیده گرفتند؟! :(
راستش شاید بطور مستقل فیلم بدی نباشه. نمی تونم انکار کنم که چند سکانس خوشایند هم داشت اما من واقعا حس نمی کردم دارم زندگی جین آستین رو تماشا می کنم. درسته برداشتی آزاد و با حدس و گمان بوده اما عمق نداشت! موسیقی متنش گاهی منو یاد غرور و تعصب ۲۰۰۵ مینداخت.
 دو تا سکانس جذاب هم رقصشون و نگاه های در هم گره خوردشون بود و شاید سکانس پایانی و اون نگاه!
✓ سکانس اول: یک روز با همه ی شور و شوق معلمی که اساسأ با نوسانات خُلقی ات کم و زیاد می شود، می نشینی  برای تدریسهای فردا ایده پیدا میکنی، طرح درس می نویسی، ابزارهای هرچند ساده برای آموزش ریاضی و‌علوم و بقیه درسها می سازی و‌...
✓ سکانس دوم: فردا در کلاس...هر آن چیزی که انتظارش را نداری بر سرت می آید.
ادامه مطلب
                       
کارگردان: کامبوزیا پرتوی
اوایل جنگه؛ عراقیا حمله می کنند و یکی از شهرک های ایرانی مرزنشین رو اشغال می کنن. بسیاری می تونن از شهر خارج بشن و بسیاری هم کشته می شن. حالا علاوه بر تعداد اندکی که دارن دفاع می کنن یه دختر 8،9 ساله هم تو شهر باقی مونده و همینطور که در شهر سرگردونه، یه بچه شیرخواره رو پیدا می کنه و ...
یک روایت متفاوت از شروع جنگ تحمیلی. بسیار بسیار فیلم جذابیه و روایت جذابی هم داره. نکته دیگه اینکه بازیگرای کوچولوش خی
تو آخرین سکانس فیلم وکیل مدافع شیطان آل پاچینو که نقش مرد شیطانی رو بازی میکنه یه جمله خیلی قشنگ میشه که جزو دیالوگ های ماندگار تاریخ سینماست. از زبان شیطان میگه: " تکبر گناه مورد علاقه منه".
 
سکانس آخر فیلم وکیل مدافع شیطان
 
یکی از گناهان کبیره غرور و تکبره، چون شیطان از سر غرور و تکبر به آدم سجده نکرد.
 
بگذر از منبگذر از من از سر ناچاری بودآخر قصه ی ما هم گریه زاری بود
بگذر از منآن روز ها درمانده بودموجدانم رو به زور خوابانده بودم
بگذر از منباورش سخت استتن هر دومان زخمی  زخم استاون اوایل آشفته بودماما حالا خیالم تختِ تخت است
بگذر از مننمیتوانم ببینم، چای خوردن تو با نفر بعدی رودست تو براش باز بشه، نمیتونم تحمل کنم این تحقیرو
بگذر از منکع دیگر نقشی ندارماز شروع دوباره این سکانس بی زارمنقش من دست مرد دیگرو من بی کارمنه خواب نیستم، این همان س
برای ۱۹‌ساله بودن خیلی کوچیکم. بیش از حد کوچیک. چقدر؟ یه چیزی دور و برِ ۶-۷ سال قبل. حس می‌کنم تو اون سن گیر کردم و طبق این روال قرار نیست بزرگ شم انگار. ولی امید دارم. دلم می‌خواد خیال کنم همه چی خوبه. یه افکت بیوتی بکشم روی صحنه‌ی زندگی. کل سکانس‌های دل و روده‌دَرآر رو کات کنم. با یه نسبت تصویرِ ۱۶ به ۹. 
 
سکانس اول : هوا به شدت گرم بود ، شُر شر عرق می رخیتیم . اولین بار بود که تابستونِ شمال رو تجربه می کردیم . خدا رو شکر کولر ماشین رو قبلش درست کرده بودیم . داخل ماشین قابل تحمل بود و بیرون غیر قابل تحمل ! داداش از همون لحظه ی اول رفت تو کارِ تُنبان و زیرپوش ! اما من سعی داشتم مقاومت کنم . پیرهن تنم بود و هی به این خان داداش نگاه می کردم که چقدر خوش به حالشِ با زیر پوش ! یک گام عقب نشینی کردم . دکمه هاش رو باز کردم . اما باز هم غیر قابل تحمل بود . یه خرده که
سکانس اول 
ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه چهارم بهمن ماهتهران، ارتفاعات توچال، ایستگاه پنجم
"سلام گرم من از تهران به شما" 
!!!سکانس دوم ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز یکشنبه ششم بهمن ماهنیشابور، آخرین واگن قطار نهران- مشهد
 
سکانس سوم 
ساعت شش بعد از ظهر سه‌شنبه بیست و دوم بهمن ماه
ساحل ریشهر، بوشهر 
 
 
سکانس چهارم 
ساعت شش بعد از ظهر پنج شنبه بیست و چهارم بهمن ماه ساحل سیراف، بوشهر اون مشعل ها هم برای پالایشگاه کنگان هست اش :)  
سکانس اول 
ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه چهارم بهمن ماهتهران، ارتفاعات توچال، ایستگاه پنجم
"سلام گرم من از تهران به شما" 
!!!سکانس دوم ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز یکشنبه ششم بهمن ماهنیشابور، آخرین واگن قطار نهران- مشهد
 
سکانس سوم 
ساعت شش بعد از ظهر سه‌شنبه بیست و دوم بهمن ماه
ساحل ریشهر، بوشهر 
سکانس اول: روی بنر بزرگی نوشته شده کباب سیخی 4000 تومان!
سکانس دوم: مغازه پلمپ شده! یخچال ها که از پشت شیشه مغازه دیده می شن، خالی هستند و فقط برگه پلمپ روی در مغازه است. مردمی که از جلو مغازه رد میشن شروع می کنن فحش دادن که خدا لعنتت کنه گوشت خر میدادی به خورد ملت.
سکانس سوم: روز قبل از سکانس دوم، آشپز که پسر جوون 25 ساله ایه، بعد از اینکه حلیم اول صبح رو می فروشه، میره نونوایی و سفارش سنگک ناهار رو میده. برمی گرده مغازه و برنج رو خیس می کنه، کباب ها
در یکی از وبلاگایی که میخونمش دیدن فیلم aftermath توصیه شده بود ... از وقتی که روبیکا رو نصب کردم میتونم خیلی از فیلمای دنیا رو ببینم اونجا هم به اسم عواقب این فیلم رو گذاشته بودن... اولش گفتم اگر سکانس اول جذبم نکرد نمیبینم ... ولی سکانس اول عالی بود خوندن یک نامه توسط پسر بچه اونم تو خاک یک کشور دیگه و نفرتی که مادر داشت به پسرش یاد می داد... جالب بود میخواستم ببینم کارگردان چطور این حس نفرت و نژادپرستی رو از دل ها پاک می کنه ... فیلم قشنگ‌بود و جنگ و ا
داخلی ▪ شب ▪ پارمان دکتر
صدای تبلیغات ماهواره، سپس موسیقی شلوغ هیپ‌ هاپ.  ونوس، ​​فرو رفته در تلفن همراه. پاهایش را روی مبل جمع کرده است. من کنارش نشسته‌ام و با تلفن همراه درحال نوشتن این سکانس و توصیف حالات او هستم. همزمان با بررسی وضعیت‌اش جهت توصیف، و بی‌آنکه نگاهی به او کنم:
صدای ونوس                  چی شده، مشکلی هست؟
پاسخی نمی‌دهم و از شدت گردن درد سر می‌چرخانم و گردن می‌شکنم.
صدای ونوس                 این سریال تموم شد بریم دیگه بخ
 چند ساعت به عید مانده، راضیه دلش از آن ماهی تپلی هایی می خواهد که بیرون می فروشند و گوشش به حرفهای مادر که اصرار می کند آن ماهی ها هم از همین ماهی های داخل حوض هست، بدهکار نیست!!!
فیلم قشنگی بود و بازی ها مثل همه این فیلمایی که این چند روزه دیدم عالی. فقط همینو بگم که این فیلم کلی جایزه برده ؛ این دختر کوچولو هم به خاطر این فیلم، جایزه بهترین بازیگر کودک جشنواره فجرو برده و چقدر هم بازیش معرکه بود. اون بغضاش و اون چپ چپ نگاه کردناش دل ما را برد.
ی
 
یکی از پلان‌های فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» به کارگردانی محمدحسین مهدویان، بخش‌هایی از ماجرای دعوای حاج احمد متوسیان با شهید محسن وزوایی را روایت می‌کند؛ ماجرایی که پای سردار شهید مدافع حرم، حسین همدانی را هم وسط می‌کشد.
در این فیلم سینمایی تمامی صحنه‌ها بازسازی شده‌اند که در میان آن‌ها، بعضی از خاطرات تاریخی دفاع مقدس نیز روایت می‌شود.
در یکی از سکانس‌های «ایستاده در غبار»، ماجرای جالب دعوای بین حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ
به گزارش همشهری آنلاین، اکران بن هور در نوامبر ۱۹۵۹ از نیویوک آغاز شد و به سرعت برق تمام آمریکا را در نوردید. سرعت فروش آن سپس از بر باد رفته (۱۹۳۹) بالاترین رتبه در کتاب سینما را دارد تا در نهایت رکورد خیره کننده ۹۰ میلیون دلار را ثبت یواش. ۶۰ سالگی بن-هور | گیشه را آتش زد، ۱۱ اسکار سرما و محو شد ۱۰۰ خیاط عزب برای درز گرفتن لباس بازیگران بوسیله خدمت پژمان شدند و بسیار از ۲۰۰ مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش ورزیده حکم پیدایش دکورها و ستون های غول آ
✓ سکانس اول: یک روز با همه ی شور و شوق معلمی که اساسأ با نوسانات خُلقی ات کم و زیاد می شود، می نشینی  برای تدریسهای فردا ایده پیدا میکنی، طرح درس می نویسی، ابزارهای هرچند ساده برای آموزش ریاضی و‌علوم و بقیه درسها می سازی و‌...
✓ سکانس دوم: فردا در کلاس...هر آن چیزی که انتظارش را نداری بر سرت می آید.بدتر از همه این هست که دانش آموزانت کوچکترین وَقْعی برای ایده ها و طرح درس و ابزارهای من درآوردی و بدردبخور و گاهی غیر کاربردی ات نمی نهند و اینجا تا
چون بعد از سکانس اخر باید می ایستادم و یک سر تشویق میکردم. نه برای بهرام توکلی و نه برای یک بار دیگر تماشای مفهوم نکبت بار جنگ، بلکه برای تجلی واژه مقاومت. باید می ایستادم و با چشم های اشکی ، دست میزدم برای همه آن هایی که در تنگه ترسیده بودند ولی ایستاده بودند و درست همان لحظه که بعد از سکانس اخر روی پرده مینویسد که " 5رروز بعد قطعنامه امضا شد و اخبار این ایستادگی در میان اخبار پذیرش قطعنامه گم شد." همان لحظه باید سرم را پایین می انداختم و این درس
به نام خدا
سکانس اول: امروز با حال خوبی نرفتم مدرسه، یه جورایی خودمو کشوندم تا خود مدرسه/ وقتی رسیدم، چندتا از بچه ها منتظرم بودن که بریم نماز/ خداروشکر کردم که امروز امام جماعت مدرسه نیومده بود و نماز رو تنهایی خوندیم و زودتر تموم شد. واقعا حس میکردم توانی در بدنم نیست...
ادامه مطلب
اپلیکیشن اندروید Intro Maker for YouTube - music intro video editor بهتون این امکان و میده که برای ویدئوهای خودتون اینترو یا همون سکانس ورودی و طراحی کنید . این اپلیکیشن رایگان اندروید با مجموعه‌ای از قالب های آماده و فونت ها و همچنین ایموجی ها قابلیت این و داره که یه اینترو خاص و شخصی سازی شده طراحی کنید و یا حتی سکانس خروجی برای پایان ویدئو . این کار ویدئو شما رو حرفه‌ای تر میکنه پس فراموشش نکنید .
ادامه مطلب
سکانس اول: دخترک شاید نمیداند و بدحجابی میکند تو که میدانی نگاه نکن
سکانس دوم: پسرک شاید نمیداند و نگاه میکند تو که میدانی خودت را بپوشان
پ.ن:
دخترجان! گناه تو نگاه پسر را به دنبال دارد
پسرجان! نگاه تو ترویج میدهد این بی حجابی را...
«کل اولئک کان عنه مسئولا»
#روز_عفاف_و_حجاب
سکانس اول
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر الف
انتصاب شایسته شما را به عنوان رییس سازمان تبلیغات شهرستان ایکس تبریک میگوییم
 
سکانس دوم
حجت الاسلام الف: یکی از ظرفیت های فرهنگی شهر ما، مساله آرامگاه مطهر حضرت .... است. بهتره برای تعظیم هرچه بیشتر ایشون و ایجاد بستری برای کارهای فرهنگی، روز تولد و شهادت ایشان رو گرامی بداریم. علیرغم زحمات صورت گرفته، متاسفانه تا به به امروز تاریخ ولادت و شهادت ایشون معلوم نشده. حاج آقای فلانی لطفا شما به
فیلم متوسط رو به پایین و حتی به دلیل فیلمبرداری بد می توان گفت بدیست. بارها و بارها مدیوم شات را اشتباه می بندد و کارگردان زورش به بازیگر نمی رسد که بار دیگر سکانس را برداشت کند و نتیجه اش می شود شات انباری که دیدید...
از سکانس اول که بطری را روی دست بازیگر اول مرد می بینیم تکان می خورد دائما از کادر بیرون و داخل می آید یا سکانس فرودگاه که کله بچه ها همگی زده شده این اشتباهات در حد آماتور است و قطعا کار فیلم را برای جز برترینها بودن کلاسیک خراب می
کارتون سگ های نگهبان

23:13
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان
کارتون
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان

23:15
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان
کارتون
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان

23:14
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان
کارتون
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان

23:20
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان
کارتون
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان

23:15
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان
کارتون
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان

23:17
کارتون
خب مخاطبین عزیز میدونم چندان علاقه ای به مقدمه های طولانی ندارید پس سرتون رو درد نمیارم و بی مقدمه شروع میکنم فقط اینکه اسپویل داره :
 
 
نگاهی به گیم اف ترونز ، از طلوع خیره کننده تا سقوطی نچندان محسوس !
 
فصل اول رو به یاد دارید ؟ دیالگو ها ... روابط ... عوامل و علل و پیوستگی اتفاقات و شخصیت پردازی فوق العاده دقیقی که باعث شد به کاراکتر ها نه به عنوان شخصیت های نمایشی بلکه ادم های واقعی نگاه کنیم ! و با اینکه سریال فصل اولش بود و باید خودش را معرفی
این فیلم زخمتان میکند. به طوری
که تا سالها استخوان درد اش برایتان خواهد ماند. برای بار اولیست که انتخاب،
دسترسی و پیچیدگی را به عنوان نابود کننده ی بشر در برابرم میدیدم. سه عنصر شخصی
که انگار میرود جامعه ای را در تباهی بسوزاند. تنها یک راه درمان برایش موجود است.
عشق، موسیقی و رقص. در نگاه اول تمام فیلم را میتوان در این سه کلمه خلاصه کرد. به
قول جناب فراستی دیگر چیزی از این فیلم در نمی آید اما لطفا از تماشای این فیلم
مایوس نشوید. افتتاحیه ی این فی
سکانس اول : آخرین فیلمی که خیلی به دلم نشست little forest بود. شاید هم پیانیست!
وقتی فیلم های اسکار 2020 مشخص شدند رفتم سری ب سایت های مختلف زدم و اول فیلم جودی رو نگاه کردم. جودی روایت زندگی واقعی یک هنرمند خانم بود و درباره مشکلات و مسائلی که در طول دوران حرفه ای اش تجربه کرده بود ساخته شده بود.
فیلم خوبی بود اما نه آنقدر که بخواهم دوباره تماشایش کنم.
امتیاز جودی از نظر من : 6 بود :)
سکانس دوم: چند روز بعد از جودی نشستم و فورد در برابر فراری رو نگاه کردم :)
لادن مستوفی+ رضا کیانیان+ آزیتا حاجیان+آقای بازیگر
-------
نقش حامد بهداد خیلی کمه، در حد هفت هشت سکانس هفت هشت ثانیه ای! خوب بازی کرده، مثل همه ی بازی هاش. اما چون گمون کنم جزو اولین بازی هاش هستش، مشخصه خیلی پخته نیست.
فیلم قدیمی عه، مال وقتی که هنوز پلاک ماشین ها تغییر نکرده بود و آزیتا حاجیان و لادن مستوفی جوون محسوب می شدن!
یه کلیشه که خیلی بد درست شده. داستان دختری که از بیماری روانی رنج می بره و می خواد خودکشی کنه. گویا فقط یه دکتر توی شهر هست
وصایت امیر المومنین علیه السلام آخرین واجب الهی
ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:
قال عمر بن أذینة: قالوا جمیعا غیر أبی الجارود - وقال أبو جعفر علیه السلام: وكانت الفریضة تنزل بعد الفریضة الأخرى وكانت الولایة آخر الفرائض، فأنزل الله عز وجل " الیوم أكملت لكم دینكم وأتممت علیكم نعمتی " قال أبو جعفر علیه السلام: یقول الله عز وجل: لا انزل علیكم بعد هذه فریضة، قد أكملت لكم الفرائض.
امام باقر علیه السلام فرمودند: واجبات یكى از پس دی
 
چی میشه اگه زندگی یه فیلم باشه کارگردانش یه کات بده بگه بد بود از اول میگیریم ؟ 
چقدر خوب میشد 
چقدر دلم اینو میخواد 
چقدر دوست دارم برم از اول ...برم ببینم چی درست نبوده ،
قول میدم دیگه تکرار نکنم بلکه این سکانس خوب از آب دربیاد ...
 
سکانس اول :
صبح که وارد کلاس شد دستش بود
حجم و قد و قواره اش خیلی آشنا میزد!
همینطور که زیر چشمی نگاهش می کردم گوشه ی جلدش بهم رخ نشون داد
خودش بود
_سلام بر ابراهیم
یه لحظه تمام تصوراتم به پر و پای هم پیچیدن
آخه به قیافه اش .....به قیافه اش که چی؟
مگه دوست و رفقای خود ابراهیم هم همون لات و لوتای سرکوچشون نبودن؟!
تمام ذهنیت بی خود و بی جهت مخ مبارک رو دیلیت کردم و یه لبخند از سر شوق که حتی متوجهش هم نشد بهش زدم
سکانس دوم:
تو سالن هر کدوم یه گوشه نشسته بو
سریال خواب زده
 
 
سریال خواب زده نتیجه ها همیاری تازه سیروس مقدم و الهام غفوری تحت عنوان کارگردان و تهیه‌کننده است . «خواب زده» برای شبکه نمایش خانگی ساخت شده‌است . بنابر جدیدترین خبرها سینمای کشور ایران , الهام غفوری به تازگی از شرایط پخش این شرکت حرف نموده است . صحبت‌های غفوری از پخش سریال در یک نرم افزار پیش از پخش در شبکه نمایش خانگی خبر می دهند . الهام غفوری درباره‌ی شرایط پخش سریال «خواب زده» به شرح تحت صحبت اع
سکانس اول:
به دور و برم که نگاه می کنم پره از آدم. ولی هیچکی رو نمی بینم بجز یه تعداد مشخصی که فاصله شون با من زیاده
و از همین فاصله می تونم مهربونی‌شونو حس کنم.
شنیدی میگن فالور فیک؟ یا ممبر آفلاین؟
این اصطلاح تو دنیای واقعی هم کاربرد داره. بعضی وقت ها دور و برمون پره آدم فیکه. هستن هاا اما مثه اینه که نیستن! هستن ولی سین نمی کنن لایک هم نمی کنن! فقط سیاهی لشکرن 
سکانس دوم:
تلپاتی های زیادی با هم داشتیم. خاطرات زیادی نداریم اما همون چندتا خاطره ا
بسم الله...
✔ سکانس اول:
بهت که گفتم: امروز دومین روز از همان ماه دوست داشتنی ام بود. کلافه باشی، دلتنگ باشی، دلگیر باشی، شنبه باشد و خسته باشی،‌‌ معلم هم باشی، سخخخخخت است. حتی لحظه ای نگاه معصومشان از تو برداشته نمی شود.
ادامه مطلب
بسم الله...
✔ سکانس اول:
بهت که گفتم: امروز دومین روز از همان ماه دوست داشتنی ام بود. کلافه باشی، دلتنگ باشی، دلگیر باشی، شنبه باشد و خسته باشی،‌‌ معلم هم باشی، سخخخخخت است. حتی لحظه ای نگاه معصومشان از تو برداشته نمی شود.
ادامه مطلب
فیلم متوسط رو به پایین و حتی به دلیل فیلمبرداری بد می توان گفت بدیست. بارها و بارها مدیوم شات را اشتباه می بندد و کارگردان زورش به بازیگر نمی رسد که بار دیگر سکان را برداشت کند و نتیجه اش می شود شات انباری که دیدید...
از سکانس اول که بطری را روی دست بازیگر اول مرد می بینیم تکان می خورد دائما از کادر بیرون و داخل می آید یا سکانس فرودگاه که کله بچه ها همگی زده شده این اشتباهات در حد آماتور است و قطعا کار فیلم را برای جز برترینها بودن کلاسیک خراب می
سه سال پس از موفقیت چشمگیر ماجرای نیمروز مهم‌ترین استعداد جوان سال‌های اخیر سینمای ایران در چهارمین اثر سینمایی بلند خود با عنوان ماجرای نیمروز 2 رد خون به سراغ موضوعی چالش‌برانگیز و ملتهب با محوریت مجاهدین‌خلق و عملیات مرصاد رفته و یک نمایش تمام‌عیار و خوش‌ ساخت به مخاطب هدیه کرده است.
اگرچه فیلمنامه سینمایی رد خون در برخی موارد از ضعف در پیرنگ‌ها و داستان‌های فرعی رنج می‌برد، اما طراحی کلی قصه به ترکیب درخشان واقعیت و داستان مزین
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



پ.ن : سری سریال هایی که بی صبرانه دوست دارم ببینم ^_^ 
پ.ن : چقدر این سکانس به دلم نشست .....
 
گاندو رو دیدیم
لذت بردیم
احساس غرور کردیم
به بچه های اطلاعات احسنت وفتیم و براشون دعا کردیم
ضربان قلبمون خیلی جاها رفت بالا 
اندازه یه سکانس استرس داشتیم
ماها فقط تماشاچی بودیم ولی جوون های اطلاعاتی و سرباز های گمنام شب و روزشون و گذاشتن برای پرونده های ضد جاسوسی
اونوقت دولت انقددددرررر راحت گند میزنه به همه چیز!!!
متنفرم از این دولت
یک نمونه ی خوب از توجه به مساله در
طراحی
yon.ir/htvFD
 
چندین دهه است که معماری علاوه بر (و
شاید حتی بیش از) این که بخاطر کالبدش مورد تقدیر قرار بگیره بخاطر ایده ها، کلمات
و انگاره های ذهنی طراح هم مورد توجه واقع شده. این شاید بیشتر بخاطر تعلق معماری
به هنر، شیوع جوایز معماری و البته پارادایم های غالب در نقد هنر باشه که به ایده
های پشت کالبد یک اثر توجه نشون میدن.
 
انواع برخورد با ایده، کانسپت و
استعاره های طراحی رو میشه بین معماران دید. خیلی ها از ه
امروز این فیلم رو دیدم و چند نکته به نظرم اومد :
یک. پوستر فیلم طراحی بدی داره.
دو. در فیلم سکانس‌هایی من رو به یاد فیلم‌های قبلی آقای فرهادی انداخت. به عنوان مثال وقتی خاویر باردم توی مدرسه داشت درباره‌ی تفاوت آب انگور و شراب توضیح می‌داد، به یاد سکانسی در‌ فیلم فروشنده افتادم. در هر دو این سکانس‌ها به تغییر ماهیت بر اثر گذر زمان اشاره شده است. در فیلم فروشنده، تغییر انسان به گاو و در این فیلم، آب انگور به شراب.
سه. فرهادی در ابتدای فیلم، بی
 ‘Playing with Fire’ - کمدی معمولی که تمام خانواده می توانند از آن لذت ببرند. داستان این گونه است که جان سینا در نقش یک آتش نشان جنگلی، مجبور است در یک کمدی موقعیت خانوادگی که لحظات شوخ طبعی دارد، از سه کودک و نوجوان مراقبت کند. کمدی های موقعیت این چنینی همه یک دستور العمل مشترک دارند، و بازی با آتش نیز از این دسته مستثنی نیست. چنین آثاری با یک حادثه تحریک کننده شروع می شوند، و سپس مجموعه ای از شخصیت ها، خواه به هم ربط داشته باشند یا نه به سمت این موضو
بهم پیشنهاد داده بود که aftermath رو ببینم. میگف این سکانس (عکس بالا) پر از رویا پردازیه، شبیه یکی مثل من.
من این فیلم رو دو بار دیدم. راست میگفت ، من از بچگی همیشه توی عالمی که خودم برای خودم درست میکردم زندگی میکردم . یادمه مهم ترین بازیم تنها بودن با اسباب بازیا برای 2 3 ساعت بود و صحبت کردن بجای 10 20 تا شخصیت داستانی که خودم برای خودم درست میکردم ، من عوض نشدم هنوز همونقدر رویا پردازم ، فقط الان یادگرفتم که مرز رویا رو با واقعیت تشخیص بدم که نکنه دوب
دختری دانشجوی رشته ی جامعه شناسی است و روسپی گری می کند، تنهاست و کسی برای تنهایی اش پشیزی ارزش قائل نیست، یک حوان کله شق به حساب عاشقش شده اما موجبات رنجشش را فراهم می آورد، و اما یک مشتری عجیب او که پیرمردی است نویسنده و مترجم که اتفاقا او هم تنهاست نه هوس باز.
تمام فیلم بیان کننده ی تنهایی این دختر (فروشنده) و آن پیرمرد (خریدار) است و گاهاً گریزی هم به عشق زده می شود.
شروع فیلم مثل اکثر سکانس های فیلم های عالیجناب کیارستمی خاص است. دختر روسپی
فی‌الواقع می‌دانی دنبالِ چی هستم؟ می‌گویم بیا از زندگی‌مان فیلم بسازیم. یعنی تصور کن! مونتور - مثلا تدوین‌گر- بیاید، ما هم یک میلیون میلیون میلیون ده ساعت حلقه فیلم بهش بدهیم، بگوییم جناب! لطف بفرمایید از زندگیِ من یک فیلمی تهیه ببینید، می‌خواهیم نشان عالمش بدهیم. تویِ سینماها به تماشا. از سه چار ساعت بیش‌تر نشود.
یحتمل فیلم زندگیِ من می‌شود از این آوانگارد و سینمای هنری و تجربی... نه که آدم اهل هنری باشم. نه. از بس واقعیت و خیال و رویا در
تو این مدت از بس خوابیدم و همه جور خوابی دیدم دیگه خلاقیت مغزم واسه خواب دیدن تموم شده.یعنی دیگه خیلی خوابای چرتی شدن.
خواب دیدم یه دختری منو یه جا دید گفت منو میشناسی گفتم نه گفت من دخترخاله ی محمدرضا پاشایی هستم گفتم اصن همچین ادمیو نمیشناسم.عکسشو بهم نشون داد بعد دیدم منقار داره گفتم عه وااا مگه محمدرضا ادم نیس پس چرا منقار داره؟گفت بابا بامزه اس که! انقدر خندیدم که از خواب بیدار شدم.
البته دوباره خوابیدم سکانس پایانی رو ببینم طبق معمول ت
تصور کنید شما به یه سندرم عجیبی مبتلا شده اید به طوری که هر وقت بخوابید و از خواب بیدار شوید چهر تون تغییر کند اون وقت زندگی شما چگونه خواهد بود ؟ یک روز مرد یک روز زن ، یه روز جوان و یک روز پیر .و......
کیم وون جین درواقع شخصی ایست که در هجده سالگی به این سندرم مبتلا شده و در این فیلم زندگی این شخص و مشکلات اون در زندگی را توصیف میکند .+بازم بنظرم نویسنده و کارگردان موضوع نسبتا جالب برای این فیلم درنظر گرفته بودند اما راستش فیلم نامه چندان قوی در نظ
هفته قبل که ما تو گروه هر هفته مکالمه انگلیسی داشتیم بعد از شنیدن خبر ترور حاج قاسم حالم جوری بود که اصن نتونستم صحبت کنم و برای انگلیسی چت میکردم ولی این هفته خیلی خوشحالم . خیلی
 
خلاصه اینکه مشخص بود ایران به امریکا جواب میده اما نکته جالبش اینه که هم زمانبندی جواب موشکی همون ساعت ترور سردار بوده و هم اینکه اول موشک  زدن بعد با سردار خداحافظی کردن و به خاک سپردنش . یه نکته کلیدی هم این وسط هست اونموقع که ایران سفارت امریکا رو گرفت و کارمندا
یک فیلم جذاب دیدم که یک سکانسش خیلی خیلی دوست داشتم ینی همون صحنه ایه که حقیقتش رو توی زندگی خودم احتیاج دارم :) اون سکانس جدا کردم فرستادم کانال :) 
همون جایی که دختر بخاطر مرگ برادرش ناراحته و برای این پسره (همکار) درد و دل میکنه فقط واکنشهای مرد جاذاب بود حتی نگاه کردناش!
هووف چی بگم؟ بازم خواستم حرفم بزنم نتونستم :/ حرف زدن سخت شده 
هرجور کلمات کنار هم میچینم بازم حس منو درست نشون نمیده...
فیلم lady boutique
بچه ها بوی لاو نیست ولی محدودیت سنی داشت منم گرفتمش .. :/
حتی کاورشم درست و حسابی پیدا نمیشد .. خودم از سکانس فیلم براتون یه شات گرفتم ..
اگه دیدینش و خوشتون اومد خلاصه اش رو هم برای بچه ها بذاریم .. من خودم ندیدمش هنوز .. تنکیو .. :)
دانلود فیلم کیفیت 480
دوستان عزیز دوست دارید تو چه زمینه براتون مست بذاریم 
۱) معرفی سریال کره ای ( نام ببرید )
۲) گالری بازیگران خانم( نام ببرید )
۳) گاری بازیگران مرد ( نام ببرید ) 
۴) بیوگرافی بتزیگران ( اگر مد نظر دارید نام ببرید ) 
۵) میکس و سکانس های برتر 
۶) دیالوگ های مانگار 
۷) جشنواره های و نظر سنجی ها 
۸) پسترو عکس  های کی پاپ ها و اعضا
۹) سری تصاویر + توضیحات گوتاه ( نقد تصویری ) 
+ الان گریه هاش چندتا دلیل داره:
۱. گرسنه  اشه
۲. خوابش میاد که جدیدا خیلی خیلی سخت میخوابه :((
۳. به من توجه کنین، با من بازی کنین. فقط من...من... من... 
+ اگه مامان آدم، دوستش نمیداشت، چه دنیای سیاه، تاریک و وحشتناکی میشد...  یه تنهایی بی حد...
+ کاش یه معده جدا داشتم برای خوردن هله هوله و آت آشغال(!) که تو شیر نره :|
+ Frozen 2 رو دیدم، خیلی خوب بود، پیشنهاد میشه. Jojo Rabbit با این که فیلم خوبی بود ولی یه سکانس فوق العاده تلخ داشت، که شاید هیچ وقت یادم نره... اگه فی
دیالوگی کلیدی که در تمام سکانس‌های مهم زندگی‌ام به یاد می‌اورم ‌"خسته شدم" است. بعد از این دیالوگ من فیلم را رها میکنم و سراغ فیلم بعدی میروم. اصلا مهم نیست چه کاری یا چه کسی باشد من از اخرین ذره‌های انرژی‌ام برای گفتن ان جمله استفاده میکنم و صحنه را ترک میکنم. ممکن است کسی باشد و حرفم را بشنود یا اصلا کسی نباشد به هر حال جمله را به خودم میگویم و بعد مثل فارست گامپ وسط دویدن دست جمعی در یک بیابان همه را رها میکنم و میروم. همیشه سکانس محبوبم بو
یک سکانس خیالی از اتفاقات روز قبل از مراسم رونمایی اولین کتاب یک نویسنده(خودم)در ده سال آینده...مثلا پاییز سال ۱۴۰۸
به نام اوی من و تو
 رویای جشن امضا...
موبایلم را برداشتم و شماره اش را گرفتم. با دومین بوق گوشی را برداشت.از خودم که اگر آب بخورم به او خبر میدم در عجبم چطور  طاقت آوردم و تا امروز یعنی تا روز قبل از برگزاری مراسم جشن امضا این خبر را ازش مخفی کردم؟ راستش چون او یک کمی ازخودم دیوانه تره و اینجور وقتها از استرس و هیجان روی پاهاش بند ن
سکانس اول چهارشنبه شب ساعت یک بامداد.
خوابم نمیومد و مشغول اینترنت گردی بودم.
داشتم وبلاگ فرشته رو میخوندم یه جاش نوشته بود حالش بد بوده و میترسیده غش کنه .
( امیدوارم حالش بهتر شده باشه) 
و گفته بود که تجربه غش کردنو تاحالا نداشته .
باخودم گفتم تا حالا دوبار بیهوش شدم ( یکیش اول دبیرستان و یکی دیگشو نمیگم)
و با اطمینانی به شدت کذایی باخودم گفتم فکرنکنم هیچ وقت دوباره بیهوش شدنو تجربه کنم.
ادامه مطلب
میدونی یکی از غم انگیزترین چیزهای دنیا چیه؟ اینه که آدم از یکی خوشش بیاد، ولی اون خوشش نیاد و اصلا به اینی که خوشش اومده، فکر هم نکنه. بعد اینی که خوشش اومده، روزی رو به شب نرسونه مگر اینکه به اونی که خوشش نیومده فکر کرده. منتظرش بوده. منتظر تلفنش. منتظر تصمیمش و منتظر خواستنش. سکانس غم انگیزش هم اینه که این فرد میدونه هیچ وقت این انتظار به وصال ختم نمیشه، ولی ته دلش، میخوادش و یه ذره امید، هر چند پوچ، داره. تو این جور مواقع من انتظار دارم خدا یه
خداوند متعال در آیات الهی شخصیت‌های مثبت و منفی زیادی را معرفی کرده است و برای اینکه شناخت کامل و جامعی نسبت به این شخصیت‌ها پیدا کنیم خداوند متعال در جای جای قرآن سخنرانی‌هایی را از آن‌ها بیان کرده است که ما با توجه به حرف‌ها و سخنانشان بتوانیم شخصیت آن‌ها را بهتر بشناسیم چرا که فرمود : (تا مرد سخن نکفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد )
ادامه مطلب
«سکانس اول»یک روز دو رفیق دانشجو، توی سالن دانشگاه نشسته بودند که دختری از کنارشان گذشت. پسرک اولی رو به رفیقش کرد و گفت مدتی است که دل به آن دخترک چادرپوش بسته است. پسرک دومی سرش را برگرداند و دخترک را سر تا به پا پایید و چیز زیادی نگفت. انگار آدم دیگری شده بود. انگار آفتاب ته دلش خاموش می‌شد و شیطان تنش را پر می‌کرد. دیگر صدای رفیقش را نمی‌شنید. چیزی در تمام ذهنش تکرار می‌شد: « عشق اگر عشق است، چرا برای من نباشد؟». پسرک برخواست و از رفیقش دور
تنهایی سکانس آخر تمام عاشقانه هاست
 
برای مشاهده تصویر در اینستاگرام روی عکس بالا کلیک کنید
❤️
صفحه مای پروفایل را در اینستاگرام دنبال کنید​​​​​
 
,متن گرافی  عکس نوشته  پیج عکس پروفایل  پیج عکسنوشته  اینستاگرام گرافیک  متن کوتاه  متن خاص  عکس متن تایپوگرافی  متن گرافی  شعرنوشته پروفایل پسرونه  پروفایل دخترانه  پروفایل دخترونه عکسنوشته جدید  عکسنوشته خاص عکسنوشته زیبا  پروفایل اینستاگرام  عکس پروفایل  پروفایل عکسنوشته Myprofil
پاییز است. دختر در پایان یک روز شلوغ کلید را توی قفل در می‌چرخاند و وارد خانه می‌شود. کفش‌هایش را درمی‌آورد و توی جاکفشی می‌گذارد. پالتواش را روی جالباسی کنار در آویز می‌کند. لباس‌هایش را یکی یکی از تن بیرون می‌آورد و توی سبد رخت‌چرک‌های حمامش می‌اندازد. دست و صورتش را می‌شوید. غذایش را در حالی که دارد به یک موسیقی کلاسیک گوش می‌دهد از یخچال بیرون می‌آورد و روی اجاق گاز می‌گذارد. شوپن،‌ پرلود شماره شش در سی مینور، اُپوس بیست و هشت می
جانم!والا از شما چه پنهان! دلمان تنگ است. تنگ آن روزهای رنگی‌ای که هنوز به دوست داشتن همدیگر اعتراف نکرده بودیم. تو علاقه‌ی زیر پوستی‌ات را لابلای کلماتت می‌گنجاندی و من با ذوق آنها را پیدا می‌کردم و دنبال نشانه‌ای دیگر برای اثبات یک‌طرفه نبودن حسم می‌گشتم.گاهی فکر می‌کنم که ما شیرین‌ترین احساساتمان را با هم تجربه کردیم. بودنت انگار یک حسی مثل ایستادن زمان در بهترین سکانس زندگی‌ام بود. سکانسی که در آن خنده‌ها از ته دل بود و بوی وانیل
دیروز عصر رفتیم خونه آبجی فاطمه و شب با داداشم و آقا شون اینا رفتیم سینما فرهنگ فیلم ببینم اسم فیلمش هم بود 'شبی که ماه کامل شد ' !!! 
خب  اول میریم سراغ  بازیگران اصلی فیلم 

+ زوج سریال  زوج نسبتا خوب  دوست داشتنی  بودن  از اون زوج ها که  عشق بین شون ابدی بود و تا آخر سریال میشد  عشق شون لمس کرد ! 
الناز شاکر دوست : خب من خیلی  بازیگرای ایرانی نمی شناسم ولی انصافا این بازیگر نسبت به بقیه فیلم های بیشتری ازش دیدم خب مثل همیشه بازی نسبتا خوبی از خو
این روزها کسی فیلم ِ زندگی‌م را روی دور تند گذاشته و من مثل همیشه نمیدانم که چه خواهد کرد با ما عشق! فقط می دوم تا از تصاویری که با سرعت میگذرند جا نمانم.
پاهایم دارند ذوق ذوق میکنند ، ترس، خوشحالی، ناراحتی، نگرانی و همه چیز در این روزهای پرسرعت به غایت خودشان رسیده‌اند و من نمیدانم کجا قرار است کارگردان بگوید" کات، خسته نباشید، یه استراحت میکنیم دوباره برمیگردیم." فقط امیدوارم در آنجا ، حال دلم خوب تر از امروز باشد نه بد تر.
الغرض ، التماس د
آنچه در چند سکانس مربوط به بهبود فریبا دیدید تنها چند دقیقه از سی و چند سال زندگی یک جانباز اعصاب و روان است!دست خودش نیست وقتی صدای انفجار در گوشش میپیچد دیگر بیقرار میشودخودش را میزند، هر کس دستش را بگیرد میزند، گاهی چیزی میشکند .....بعد که آرام شد یک گوشه مچاله میشود، به خرده های لیوان، به کبودی روی صورت همسرش، به چشمهای خیس و نگاه نگران بچه هایش، به رد خون دستش روی دیوار و پرده خیره میشود و آرام اشک میریزد و زیر لب دعا میکند:خدایا منو ببر!43 ه
اگه به ژانر عاشقانه- کمدی و فانتزی علاقه دارید که برید لذتشو ببرید و کیف کنید و در کنارش یک داستان جنایی رو هم دنبال کنید :)
و اما داستانش: بونگ سون دختریه با یک قدرت ماورایی! مثلا یکی رو می زنه طرف پنجاه متر اون طرف تر میفته :دی  از این ور مین یانگ که رئیس یک شرکت بزرگ تولید بازیه با دیدنش اونو به عنوان بادیگاردش استخدام می کنه! از طرف دیگه تازگی ها تو محله بونگ سون چند تا دختر ربوده شدن و پلیس با مجرمی باهوش طرفه...
خیلی دوستش داشتم و از دیدنش بسی
اوکی سیزن سه 13ry رو هم نشستم بکوب دیدم ... چرا یه حس  i need a closure ئی دارم نسبت بهش ؟ الان چیشد ؟ منتظر سیزن 4 باشم عایا ؟ انداختن تفنگا تو رودخونه روکی میستِیک نبود ؟ همیشه تو همه فیلما وقتی یه چیزی تو رودخونه قایم میکنن یه جوری بالاخره پیدا میشه ...
 
اسپویل
موضوع این سیزن ... یکم برای من به شخصه tricky بود. تغیر کردن ... چیزی نیست که یه شبه انجام بشه . تایم میخواد. آیا برایس اگ زنده میموند قادر میبود که کاملا خودشو تغیر بده ؟ شاید آره شایدم نه ... آنی فقط فوکو
قبل از تب و تاب و حرارت فیلم های جشنواره فجر راهی سینما شدیم.برای دیدن فیلم { جهان با من برقص} راستش وقتی دیدم کارگردان سروش صحت هست کمی دو دل شدم، آخه سریال هایی که برای تلویزیون ساخته را اصلا دوست ندارم به جز ساختمان پزشکانش را، اما اینجا رسما اعتراف می کنم که :
آقای سروش صحت واقعا توی ساخت این فیلم گل کاشتید،عالییییییییی بود.دیالوگ های پر از حرف برای شنیدن بودن،سکانس هایی که دنباله رو هم بودند، طنز و شیطنتی که توی تلخی ها هم به خنده وادارت
هر دو خوب میدانیم در سکانس آخر،عاقبتمان نگاه های سردیست از جنس زمستان سال گذشته ! باید دستت را بفشارم و بگویم " بدرود" !! و برویم به امان خدا ...  زنانه شیر میشوم !! میبوسمت ... بی آنکه مجال بیابی میبوسمت ... فیلمنامه را به روی من نیاور ! هزار بار خواندمش ... اما میبوسمت !! پیش از آنکه لب به اعتراض باز کنی کارگردان میگوید : کات ! انگار او هم میداند این پایان چقدر به تن ما می آید ! ... این " ناگهانی " من پایان قصه میشود ! و پس از سالها هنوز ما را با همین عاشقانه ی
امروز تنها بودم.هیچ اسنرسی نداشتم.
گفتم خوبه بشینم چیزهایی را از آنها لذت می برم،بنویسم.
نشستم فکر کردم و فکر کردم.....
۱- از با دوستانم بودن لذت می برم....
۲-از با فرزندانم بودن لذت می برم.....
۳-از با همسرم بودن لذت می برم.....
۴_از با پدر و مادرم بودن لذت می برم....
۵- از با خواهرم بودن....
۶-با برادرم بودن....
۷-با خواهرزاده هام بودن....
۸-با پدر و مادر شوهرم بودن....
۹-با خواهرشوهرهایم بودن....
۱۰-با بچه های خواهرشوهر ها بودن....
۱۱-با برادرشور و جاری بودن....
۱۲-در
کیسه برنج حتی از چکمه هم می تواند جذاب تر باشد با سکانس هایی واقعا به یاد ماندنی. دارم جلوی خودم را می گیرم که عکس جالب توجهی به این پست سنجاق نکنم که حکم اسپویل را داشته باشد ؛)  انقدر که این فسقلی های بامزه به جای نقش بازی کردن، توی فیلم زندگی می کنند، آدم لذت می برد.
داستان فیلم هم از این قرار است که پیرزنی به نام معصومه خانم در حالی که نای چندانی هم برای راه رفتن ندارد، تصمیم می گیرد خودش برای تهیه برنج کوپنی راهی شود و در راه دخترکوچولوی همس
یاعلی سرفصل خوب درعبادت بودن است/عشق حیدرمعنی آن باولایت بودن است/گشته آغاز پرستش باعلی و مصطفی/شیعه راگویم که بااو درسعادت بودن است/کیست مانندولایت ریشه دین مبین/سروقامت مثل حیدردرشجاعت بودن است/یاوران حضرت او قله های افتخار/رمزاسلام محمدبا بصیرت بودن است/حامی خوب علی شدمثل زهراو حسین/کربلاقاموس دینی درصلابت بودن است/رهبرم سیدعلی راهست تیغ ذوالفقار/چون سلیمانی برایش درارادت بودن است/میرسدکم کم ظهور مهدی صاحب زمان/مسلمین آنجا زمان باش
شاید بعضی ها بگویند این سکانس شاید کاملاً هم مرتبط با قضایای جادو و جنبل نباشد، اما شکی نیست که در نگاه اول یاد ساحره های پیر با بینی زشت و کلاه عجیبشان که معمولاً پای دیگ در حال درست کردن افسون یا معجونی هستند خواهیم افتاد. در نقاط شمالی منطقه Grizzlies East و تقریباً بالای حرف N از عبارت Ambarino در نقشه وجود دارد. اگر به داخل دیگ کمی بیشتر دقت کنید متوجه جوشانده شدن چند عدد چشم و سایر اعضای چندش آور خواهید بود؛ جالب است که می توانید از این افسون بنوشید
فیلم #23_نفر یک اثر خوب سینمایی است که در حال حاضر روی پرده سینما در حال اکران است. اما متاسفانه جریانات رسانه ای اخیر باعث شده فیلم دیده نشه و اگر توی این هفته استقبال خاصی صورت نگیره فیلم از پرده برداشته میشه. دوستان انقلابی رو دعوت می کنم حتما این فیلم رو خانوادگی بروند ببینند و درمورد آن در حد توانشان کار رسانه ای انجام بدن. حتی شده در حد یک ارسال پیامک! لطفا #نشر_حداکثری عکس فوق مربوط به حضور سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی در تصویربرداری یکی ا
من همان قهرمان داستانی هستم که همه چیز را در مرز رسیدن رها می‌کند. می‌گذارد و می‌رود و نمی‌ماند تا ثمره‌ی آن‌چه گذشت را ببیند. همان که می‌تواند همه‌‌ی انتظارها و دلتنگی‌هایش را با یک جمله‌ی ساده، یک بله‌ی خشک و خالی تمام کند، می‌تواند رسیدن را، دیدن را تجربه کند، اما نمی‌کند. رها می‌کند. می‌رود. نمی‌ماند. همان شطرنج‌بازی که می‌تواند با حرکت آخر حریف را کیش و مات کند اما صفحه‌ی شطرنج را یک حرکت مانده به حرکت آخر، نیمه‌کاره رها می‌
فیلم فایت کلاب به کارگردانی دیوید فینچر از جمله فیلم های روانشناختی است که بسیاری از سکانس های آن دارای لایه های عمیق و زیرین است و حقایقی داردکه به بیان یکی از آن ها میپردازیمشخصیت اصلی فیلم (ادوارد نورتون)دارای اختلال روانی تجزیه هویت است....
ادامه مطلب
یک جمعه خردادی به تماشای انیمیشن بلال نشستیم.
این انیمیشن توسط امارات اما به زبان انگلیسی ساخته شده است و روایتگر برابری انسان ها باهم در نگاه خدا است و برای بیان این 
برابری سراغ یک قصه دینی و شخصیت بلال رفته اند. اما خب نگاه کارگردان انیمیشن که یک شخص پاکستانی هست و حمایت مالی 
کشور امارات باعث نقدهایی به روایتگری شده است. و باور کنید که این نقدهایی که در سایت های مختلف هست ، نقدهای منطقی
می باشد.
 داستان از کودکی بلال آغاز میشود و ماجرای ب
یا راحم من لا راحم له
 
هر کسی این انقلاب را، خودش را و راه ش را به چیزی می فروشد. یکی به پول، یکی به قدرت، یکی به مقام، یکی به زن، یکی به آبرو، یکی به عشق، یکی به رفیق، به شوهر، یکی به همسر، یکی به فرزند، یکی ... دام ها زیادند. انقلاب را و راه را هر کسی به بهانه ای تنها می گذارد و می رود به راه خودش. این حسی بود که آخر فیلم ماجرای نیمروز: رد خون با آن بغض کردم و گریستم. برای تنهایی های مان. برای تنهایی انقلاب مان... (آیا ما تا آخر هستیم؟ یا رفته ایم و خو
 
پروژه آماده ادیوس مخصوص عروسی (باغ)
پروژه اماده میکس ادیوس
توضیحات ارسالی:
سکانس میکس و مادر به صورت جداگانهموزیک : خارجی Real_Loveپروژه کاملا ساده و در عین حال عاشقانهمیکس بسیار قوی و سینک موزیک با ویدئوخروجی 16:9ورژن ۶.۸ ادیوس
 
ادامه مطلب
رضا تجربه‌ی تماشا کردن و صبوری است، تجربه‌ی هیچ کار بزرگی نکردن و اصلا نخواستن عمل کردن، تجربه‌ی یک سفر درونی و عقب‌رونده. فیلم روایتی است از مردان و زنان امروز که در بندهای عشق و روابط و جدایی‌ها و پیوستگی‌ها دست‌وپای بیهوده نمی‌زنند. یک درام عاشقانه که بی‌شتاب، بدون هدف‌ها و خواسته‌ها و کنش واکنش‌های بزرگ و جدی؛ چون امر جدی این‌جا چیزی‌ست پیرامون یک مکاشفه در گذشته و پیشروی به سوی اکنون، بدون در نظر گرفتن آینده.
در همان سکانس آغا
من زیاد اهل داستان دنباله دار نیستم. بیشتر طرفدار داستان کوتاه هستم. در مورد داستان های دنباله دار صاحب نظر نیستم ولی نظر و برداشت شخصی خودم رو میگم؛ داستان شما سبک روایت گونه داره و از باب روان بودن بد نیست هر چند یک مقداری باید روی توصیفات ظاهری یا تیپیک شخصیت ها و فضای وقوع داستان بیشتر کار بشه ولی در کل به نظر من باید یک مقدار از جزییات غیر لازم و غیر ضروری داستان تون کم کنید و به جاش توی هر قسمت از داستان یک جوری خواننده تون رو مجذوب و کن
مشکل این‌جاست که من کلا یه سکانس از گیم آف ترونز رو تو‌ دورهٔ دانشجویی تو خوابگاه دیدم (اونم نه سکانسی که اتفاق +۱۸ خاصی توش بیفته) و صرفا از رو چند تا دیالوگ اون صحنه به این نتیجه رسیدم ارزش دیدن نداره و اصولا در شأن من و ظرفیتِ کمِ وقتی که دارم نیست دیدن چنین چیزی.
مشکل این‌جاست که گفتن این حرف، یا به کلی خالی‌بندی و دروغ محسوب می‌شه، یا پز فرهیختگی، یا نهایتا «بیخیال تو رو خدا! انقد دیگه سخت نگیر همه چیو!»
مشکل این‌جاست من دلم می‌خواد این
مشکل این‌جاست که من کلا یه سکانس از گیم آو ترونز رو تو‌ دورهٔ دانشجویی تو خوابگاه دیدم (اونم نه سکانسی که اتفاق +۱۸ خاصی توش بیفته) و صرفا از رو چند تا دیالوگ اون صحنه به این نتیجه رسیدم ارزش دیدن نداره و اصولا در شأن من و ظرفیتِ کمِ وقتی که دارم نیست دیدن چنین چیزی.
مشکل این‌جاست که گفتن این حرف، یا به کلی خالی‌بندی و دروغ محسوب می‌شه، یا پز فرهیختگی، یا نهایتا «بیخیال تو رو خدا! انقد دیگه سخت نگیر همه چیو!»
مشکل این‌جاست من دلم می‌خواد این
امروز فیلم تبریک به هندی Badhaai Ho به کارگردانی امیت شرما رو دیدم
 این فیلم چند وقت به چشمم خورده بود ولی تمایلی برای دیدنش نداشتم
ولی وقتی به عنوان یکی از ده فیلم برتر سینمای هند انتخاب شد فیلم رو دیدم
 سینمای مستقل و خارج از قواعد بالیوود فیلم های خیلی خوبی تولید می کنه 
ولی از بازیگرانی استفاده می کنه که اسم رسم کمتری دارند ولی دلیلی برای بد بودن این بازیگران نیست
داستان فیلم از جایی که پریا کاشویک مادر گولار و ناکول مریض میشه و به پزشک مراجع
دیگه تا الان متوجه شدید که من چقدر به جین آستین و کلاسیک ها ارادت دارم؛ فکر کنید تو یه سکانس از فیلم، داستانِ فیلم بر اساس یکی از رمان های جین آستین، با چند تا دیالوگ روایت می شه ^_^  داستان فیلم هم از این قراره که ارتباطی  بین دو شخصیت اصلی فیلم از طریق مکاتبه برقرار می شه و اون ها متوجه می شن که در زمان های متفاوتی از هم قرار دارن!یکی تو سال 2006 و اون یکی 2004. قطعا از جمله فیلم های حال خوب کنیه که دیدم.
           
- کیت ، تا حالا کتاب ترغیب* رو خوندی
گاهی زندگی، مجال نمی دهد. گاهی محال است که مجال زندگی نمی دهد.   اگر از نقطه ای که تفاوت ظاهری مجال و محال است، بگذریم به دو راهی افکار می رسیم".  بودن" وقتی میسّر است  که باید و نباید رنگ ببازد و هرچه می ماند، صرفاً و  صرفاً موجودیت، " بودن " در معنای حقیقی باشد.  در غیر اینصورت " بودن " و " نبودن " در یک کفه ی ترازو قرار می گیرد.  
اگر "بودن " منوط به "نبودن " است.  هر عقل سلیمی می داند که "نبودن " بهتر از"بودن " است.  اگر" بودن " منوط به " بودن " است.  حافظ می
در هر رشته ای، برخی کلمات و اصطلاحات پر کاربردی وجود دارند که در طی سالیان سال استفاده بین شاغلان اون رشته، جنبه ی قراردادی پیدا کرده اند و افراد شاغل در این رشته ها پذیرفته اند که برای اشاره به به چیزی خاص و یا توصیف دقیق یک عمل از این کلمات و تعابیر استفاده کنند بعوان یک مثال برنامه نویسان به ایرادات برنامه نویسی در برنامه ها باگ (bug) می گویند؛ که جالب اینجاست که لغت bug به معنای حشره می باشد و تقریبا می توان گفت هیچ ربطی به ایرادات و اشکلالات
تو یکی از قسمت های سریال مینو، وقتی که عراقی ها تقریبا کل شهرو گرفتن و اکثر مردم به خصوص زنها و بچه ها از شهر خارج شدن و فقط تعدادی دکتر و پرستار و زخمی و جوونایی که می تونن مبارزه کنن، موندن؛ زینب هنوز تو شهره و یه جورایی به این رزمنده ها کمک می کنه. تو یه سکانسی به مهدی که همدیگه رو دوست دارن، برمیخوره و یه سکانس عاشقانه و بامزه رقم می خوره :)
 
- مهدی: شما موندید، وظیفتونو انجام دادید، خدا خیرتون بده. ولی از این به بعد تکلیف به رفتنه.
+ زینب: کی گف
بسم الله
حلوا شیرینی صاحبان عزاست به اهل قبور
این تنها شیرینی ضیافت مرگ عطر و طعمش دعاست .
این حرمتی هست که زنده ها به مرده هاشون میزارن و اجرش هم نزول صلوات و حمد و قل هو اللهِ...(دیالوگ ماندگار فیلم مادر علی حاتمی تو سکانس های پایانی)
هر وقت شروع میکنم به پخت یاد این دیالوگ میافتم و اینکه برا کیا دلم میخواد اینهفته شیرینی بفرستم .
اونموقع است که تسبیح و میگیرم دستم و شروع میکنم به هم زدن آرد و میخونم و میخونم و میخونم و ...
چقدر حس آرامش خوبی تو پ
زن بودن در جهان مردسالار کار دشواری است ولی زن بودن در جامعه ی ایرانی به نظر دشوار تر می آید. جامعه ای که پُر است از ما مردان بلاتکلیف...زندگی در کنار ما مردانی که همه چیز را با هم میخواهیم خود نوعی خشونت است.پدران ما از مادرانمان تنها خانم خانه بودن را می خواستند. آنها
ادامه مطلب
ما میخوایم ازاد باشیم
ولی خب ازاد بودن یعنی چی
هیچوقت نمیشینیم معنیش کنیم یعنی چی
وقتی بتونیم داد بزنیم یعنی ازادیم
وقتی بتونیم لخت بریم یعنی ازادیم
وقتی بتونیم 
ما روش هایی که انتخاب میکنیم درسته
اما در عمل کارهای اشتباهی میکنیم
در واقع همه کارهایی که تو رو به سمت خودت بودن میبره یعنی ازاد بودن
اما چی؟
لخت بودن؟
لخت بودن انتخاب خودته یا بقیه انقدر تبلیغ کردن فکر میکنی لخت بودن انتخاب خودته؟
ازادی یعنی خودت بودن
منتهی چند  نفر از اونایی که
با سدریک سریال Peaky Blinders می بینم و بعد از هر سه قسمت میشینیم درباره اش گپ میزنیم. یک سکانسی توی قسمت دومِ فصل اول هست که خیلی برامون جالب بود. دوست داشتم مکالمه مون و توضبح سکانس رو اینجا بذارم. اسپویل نداره، سکانسی نیست که دونستنش به مسیر داستان ضربه بزنه. 

ادامه مطلب
   این روزها برای من هنگامه ی ناآشناییست. همیشه بوده است که اتفاقات ناگوار بیفتد، اما این روزها تنها ناگوار نیست. عجیب است. گویی یک مشت اندوه قرار است پشت سر هم ردیف شوند. انگار در یک فیلم تاریخی زندگی می کنم. بازیگر سیاهی لشکر یک فیلم دردناک هستم، البته اگر چنین ژانری داشته باشیم.
ادامه مطلب
ماجرای سانسور سریال «گاندو» چیست؟

پنجشنبه
شب بازپخش قسمت دوازدهم سریال «گاندو» با سانسور بعضی سکانس‌ها و قسمت‌ها،
شائبه وجود فشار و ‏سانسور به این سریال به‌ویژه در قسمت سیزدهم را دامن
رد، موضوعی که جواد افشار، کارگردان این سریال نه آن را تأیید و نه تکذیب
‏می‌کند.
بسکتبالی که کوروکو بازی می کرد یا به اختصار بسکتبال کوروکو یه انیمی سریالی ژاپنیه. امتیازش توی IMDB مهم نیست هرچند عدد ۹ رو به خودش اختصاص داده. بارزترین ویژگی این قصه واقع گراییه. و البته با توجه به رنج سنی مخاطب هاش در بعضی جاها خودتون هم نمیفهمین قهرمان چطوری برنده میشه. در واقع برنده میشه چون سیر داستان طوریه که باید برنده باشه. شاید این تنها ایرادی باشه که می تونم ازش بگیرم.
اما فقط بسکتبال کوروکو این طوری نبود. حمله به تایتان، توکیو غول و
امشب پرچم‌های حرم _و از جمله پرچم بالای گنبد را_ عوض کردند تا حرم نور امام رئوف، مشکی‌پوش عزای حضرت سیدالشهدا شود. صحن انقلاب بودم بین انبوه جمعیتی که چشمشان را دوخته بودند به گنبد طلایی آقا. درست عین آدم‌هایی که در آن سکانس معروف «الرسالة» مصطفی عقاد، چشم به اذان گفتن بلال دوخته‌ بودند.
من معمولا خیلی احساساتی نمی‌شوم در چنین موقعیت‌هایی، ولی اعتراف می‌کنم صحنهٔ ویژه‌ای بود؛ وقتی جمعیت از ته دل فریاد می‌کشید «یا حسین!»، از هر طرف صدای
کوتاهِ کوتاه. کلاً 1 ساعت و ربع.
بهداد ابن مشغله ای تمام و کمال است که درگیر قرارداد بستن با شرکت های مختلف است و عاشق دختری شده که در فضای مجازی پیدایش کرده است (بهنوش طباطبایی)
بختیاری سابقاً یک بار ازدواج کرده است و این را در یکی از قرارهای کافه ای پس از ربودن دل بهداد وقتی که روبرویش نشسته است، علنی می کند. گویی برایش مهم نیست.
دقیقه ی 21، مکالمه ی تلفنی علیرضا کمالی و بهنوش طباطبایی پرده از دست های پشت پرده ای می دهد که بهدادِ فیلم را عروسک خی
زن بودن در جهان مردسالار کار دشواری است ولی زن بودن در جامعه ی ایرانی به نظر دشوار تر می آید. جامعه ای که پُر است از ما مردان بلاتکلیف...زندگی در کنار ما مردانی که همه چیز را با هم میخواهیم خود نوعی خشونت است.پدران ما از مادرانمان تنها خانم خانه بودن را می خواستند. آنها دوست داشتند
ادامه مطلب
مرا تهدید نمودند به جرم زن بودن                                  که ناتوان و ضعیف و کم طاقت بودن
مرا به طبخ در آشپزخانه به جارو                                    شستن کهنه کودک تمجید نمودن
که تو زن هستی و همچون ریگی کوچک                          درون رود می چرخی بی هویت بودن
که زن را ناتوان است در امر مدیری                                  که ریگ را در رودخانه سرگردان بودن  
که دنیا بهر زن چشم طمع داشت                                   به سرکوب کردن زن در خانه نمودن
خی
فیلم عشقولانس بر خلاف اسم سبک و سکانس های غالبا سخیف، بعضی جاها مفاهیم زیبایی را منتقل می‌کند.
تعبیر مادر مجید از مثلث عشقی برایم جدید و جالب بود. ضلع زمینی در کنار ضلع آسمانی، انسان را کامل و آماده وصال می‌کند.
وقتی که امیر با تمام ادعاهایش در دام عشق دختری موقر گرفتار می‌شود و به دنبال منشا این حس می‌گردد، به یاد دوست و هم صحبت قدیمی اش می افتد و او را باز می یابد. در اوج تنهایی، با معبودش هم کلام شده و دلش قرار می‌گیرد. 
سکانس هایی که امیر
 
 
 
سلام!
احتمالا خیلی هاتون دیگه فیلم Gravity  محصول 2013 رو دیدید اما بازم بهتره بگم که کمی لو میدم داستان رو اینجا..مدتها توی لیستم بود ولی کشش دیدنشو نداشتم میدونید که فیلم های مربوط به فضا یک حوصله ی خاصی رو میطلبند و یکم با طبع مایی که نسل عجله و فوریت هستیم حتی در زمینه لذت،شاید جور نباشند.
به هرحال حوصله ای ایجاد شد و فیلم رو دیدم..فیلم خوبی بود از نظر جلوه های ویژه و باورپذیری بازی ها و اوج و فرود لحظات و شاید خیلی ها این فیلم رو کاملا رئال و
آخر هفته ای نشستیم به تماشای فیلم (یک بمب عاشقانه)
اسم فیلم با محتوای فیلم و داستان هم خوانی دارد.روایت زندگی دوتا زوج ساده و بدون حاشیه و دور از دنیای جنگ و سیاست.
در حدی به دور از دنیای جنگ که شب های بمباران تهران توی خانه می ماندن و پناهگاه نمیرفتند و معتقد بودند ما چیزی برای
از دست دادن نداریم،چون قهر کرده بودند و باهم حرف نمی زدند.
شخصیت خانم،لیلا حاتمی بود.با اون تیپ همیشه تکراریش که به نظرم شده نماد یک زن ساکت و بدون احساس توی تمام 
نقش ه
تو بحث ویروس کرونا که داشتم میگشتم رسیدم به فیلمی به نام Suicide Squad 2016 ( جوخه انتحار ) ، برام جالب بود که یکی از شخصت های ابرقهرمانی این فیلم ، یک زن جن هست که میتونه در چشم برهم زدنی ، هر چیزی از هر جایی رو برداره بیاره مثلا در یک سکانس از این فیلم اون جنه میره پرونده محرمانه هسته ای ایران رو از ایران برمیداره میاره.سکانسش رو ببینید .
 
 
 
 
 
 
 
سکانس سرقت پرونده هسته ای از وزارت دفاع ایران ( کلیک ) 
 
یک نکته ریز جالب که برام جالب توجه بود این بود
من از قوی بودن میترسم!از آن جنس قوی بودن ها که در ذهن اتفاق نمی افتد… که فقط تظاهر است، نمایش قدرت است…از آن ها که وقتی کسی غمی دارد، سکوت می کند، معمولی رفتار می کند، لبخند می زند تا به همه نشان دهد که محکم است اما در حقیقت آنقدر به گذشته فکر می کند که امیدهایش زیر خروارها حسرت دفن می شوند، و احساس زنده بودن را از خودش می گیرد …قوی بودن، خودسانسوری نیست سکوت نیست…گریه کن !فریاد بزن به در و دیوار مشت بکوب دلت را خالی کناما بعدش روی پاهایت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها